پارت ده :

دستش را زیر چانه مشت کرده و به دو سگ پاکوتاه سفید که در حال جست و خیز روی چمنهای کنار استخر بودند، خیره شد. میترسید ساندویچ را از کیف هدی بیرون بکشد و پرهام سر برسد. حد و مرز را که رعایت نمیکرد، هر آن ممکن بود بالای سرش ظاهر شود. یاد دوربینش افتاد و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.